نویسنده: لئونارد بوشر
مترجم: کامبیز گوتن



 

اشاره:

لئونارد بوشر (تولد؟ 1571) خودش را «شهروند لندن» توصیف می کرده است. احتمالاً او فرزند یک مهاجر والون Walloon [جنوب بلژیک] به نام دومینیک بوشر Domynic Busher بوده است . در زمان نوشتن کتاب آرامش دین: یا درخواست جدی برای آزادی عقیده و فکر ( 1614) او در هلند به سر می برده، به صورت یک باپتیست تبعید شده از انگلستان. این کتاب به جیمز اول و پارلمان انگلستان تقدیم شده و درخواست صمیمانه ای است برای آزادی مذهبی، نه تنها برای گروه خودش بلکه همه ی انسان ها.
***
بنابراین همان طور که اعلیحضرت و پارلمان ملاحظه می فرمایند، مجبور کردن شهریاران و ملت ها به پذیرش آن یک مذهب واقعی انجیل به زور آتش و شمشیر کاملاً با عقل و شریعت بخشاینده مسیح منافات داشته، برای شاه و مملکت خطر محسوب شده، وسیله ای برای تقلیل دادن کشور مسیح و دستاویزی برای گسترش قلمرو دجال است، همان گونه که دلایل زیر نشان می دهند...
(همان طور) که شاهان و اسقفان نمی توانند برای باد تکلیف تعیین کنند، همان گونه نیز نمی توانند کسی را به ایمان مکلف سازند؛ همان طور که باد هر جا که خواهد می وزد، هر انسانی هم که از روح الهی بهره مند است می داند که چه راهی را رود. شما می توانید انسان ها را بر خلاف میلشان با زور به کلیسا ببرید، ولی آنها همان اعتقادی را خواهند داشت که قبلاً داشته اند وقتی که بدانجا می آیند؛ زیرا خداوند به کسی که احکام او را عمل کند اجر عطا می فرماید، و از تکالیفی که دجّال معیّن می کند شدیداً بیزار است...
در جایی خوانده ام که امپراتور کنستانتین، مشهور به کبیر، به اسقف رم نوشته بود که هیچ انسانی را مجبور نخواهد ساخت که ایمان آورد، مگر از طریق پند، و قضاوت را به خداوند واگذار کردن. کشور و ملکوت مسیح از نوع این جهان مادی نیست، بنابراین نه می توان آن را خرید و نه با سلاح های این جهان از آن دفاع نمود، بلکه با کلام و روح ربانی او. به کلیسا که کشور معنوی اوست سلاح های دیگری نبخشیده است. از همین روست که مسیح گفته است، کسی که تحمل کلیسا را ندارد، بگذار برایت کافر و میخانه دار باقی بماند. او نگفته است که او را بسوزانید، تبعیدش نمایید، به زندانش افکنید؛ اینها کارهای دجال است و اگر کسی مرتد باشد، با وجود این، او را نباید در آتش سوزاند، بلکه باید پس از یک یا دو بار نصیحت و اخطار طردش کرد- یعنی از کلیسا اخراجش نمود.
ولی همان طور که کلیسای رُم توسط اسقف ها و روحانیون همه نوع مردم را تحت قهر و شکنجه قرار می دهد. کلیسای انگلستان نیز به همان گونه اعمال متشبّث می گردد. و این نشان می دهد که اسقف ها و روحانیون رم و انگلستان طرز تفکرشان یکی است؛ اینان مردم را با زور و ارعاب به سوی ایمان می خوانند، و این روح شیطان است که خوب می داند اگر از آزار و شکنجه دست بردارد قلمروش از هم فرو خواهد پاشید...
و گرچه علف های هرزه بیشتر از گندم رویش یافته اند، با این حال مسیح می خواهد که تا هنگام درو آنها به حال خود گذاشته شوند، آن گونه که پیشینیانتان کرده اند که می پنداشتند علف های هرزه را چیده و آنها را سوزانده اند؛ ولی می بینید که آنها به جای علف های هرزه گندم ها را سوزانده اند از همین رو با تمام فروتنی به عنوان یک مسیحی معتقدم که از طریق شکنجه و آزار غیر شرعی، که گذشتگانتان به کار می بردند، و به نحوی خود اعلیحضرت و پارلمان بدان ادامه می دهند، گندم های زیادی کنده شده و علف های هرزه بسیاری به جای مانده اند. به طوری که گندم باقیمانده در هر مراسم نیایش دسته جمعی چندان نیست که به چشم بیاید.

دلایلی چند علیه آزار و اذیت

هشتم- اگر آزادی فکر و عقیده برقرار نشود، و آزار و اذیت ادامه یابد، در آن صورت تمامی رعایای شاه، و همه خارجیان ساکن کشور، که می توانند از اولیای دین سرمشق بگیرند و ایمان پیدا کنند، بناچار سرزمین را ترک گفته و به کشورهای آزاد مهاجرت خواهند کرد؛ وگرنه در معرض خطر سوختن، تبعید، اعدام و یا به زندان افتادن خواهند بود. اولی، علاوه بر از دست رفتن وفادارترین رعایا و دوستان، فقر و ضعف و بدبختی به کشورمان خواهند آورد. دومی، با ریختن خون خادمان وفادرا، سفیران و شاهدان، غضب خداوند را بر خواهد انگیخت؛ و نیز بهانه به بیگانگان خواهد داد که از شقاوت و خونریزی های کشورمان یاد نموده و زبان به سعایت و ایراد گشانید.
نهم- زیرا اگر آزار و اذیت ادامه یابد، شاه و دولت، به رغم میلشان، خدعه گران بسیاری را چه در دربار، چه در شهر و چه در روستا خواهند داشت که صاحبِ مقام و اختیارات باشند...
واعلیحضرت و پارلمان بجاست که به همه ی گروههای متنوع مسیحیان اجازه فرمایند که ابراز وجود نمایند؛ آری حتی به جهودان، ترکان و غیر مسیحیان اگر صلح جو و آرامش طلب بوده و خرابکار نباشند؛ و اگر معلوم شد خرابکاراند، آن هم به شهادت دو یا سه نفر، در آن صورت باید آن طور که خداوند دستور فرموده مجازاتشان کرد. همچنین، اگر کسانی عمداً دروغ بگویند، شهادت غلط بدهند، تهمت ناروا زنند، از کتاب های آسمانی و نوشته های دیگران نقل قول های نادرست کنند - که برخی این کار را می کنند - در آن صورت باید آنها را به دادگان کشاند و بر اساس حکم صادره توبیخ نمود، که این اجرای عدالت و به حق است و نه آزار و تعقیب. ولی چه بهتر که کلام الهی تا پایان عمرشان بر آنان حاکم باشد. در تمامی ناز و نعمت، رنج دراز مدت، و صبر و شکیبایی؛ با پذیرش این موضوع که رحمت بیکران خداوندی قادر است حتی بی دینان و خطاکاران را هم به سوی توبه و اصلاح کشانده و از دام شیطان برهاند...
علاوه بر این از اعلیحضرت همایونی و پارلمان استدعا دارم توجه بفرمایید که بر اثر آزار و شکنجه بود که نخستین امت مسیحی متفرق شد و به صحاری و بیابان های جهان روی آورد تا بتواند خود را از شقاوت و جباریّت دجّال و مریدان و دست نشانده هایش، که تحت نام انجیل به آزار و شکنجه می پرداختند، خود را برهاند. لذا اعلیحضرت و پارلمان بجاست که ملاحظه فرمایند تا زمانی که آزار و تعقیب ادامه کند. امت مسیحی نیز پراکنده خواهد ماند به مخفی گاه های جهان پناه خواهد برد. پس جای شگفتی نیست که ایمان واقعی و گرایش به مسیح و اصحاب نخستین او امروزه برای دجّال و اسقف ها و روحانی نمایان سر سپرده ی او این همه برخورنده و جسارت آمیز جلوه کند که در آن روزگاران جلوه می کرد؛ مؤید این مطلب، زنده به آتش افکندن افراد، تبعید، اعدام، و زندانی شدن آنهاست که حتی امروزه نیز شاهد آنیم...
ولی اجازه تشخیص حق و باطل به مردم دادن و استقلال در انتخاب مذهب و گرایش آزادانه به انجیل خطری برای شاه و دولت ندارد، اگر مقررات مربوط به آن رعایت گردد: ـ ...
7. این که برای صلح و آرامش بیشتر، و برای رضایت ضعفا و ساده دلان، میان این همه اشخاص که مذهبشان جداست یا دیدشان مختلف است، باید این را مجاز تلقی کرد که افراد، آری، حتی جهودان و پاپ گرایان، قلم زده، مباحثه نموده، مشورت کرده و استدلال آورده، و به چاپ مطالبی در خصوص دین، چه برله یا علیه آن، مبادرت ورزند؛ مشروط بر این که همیشه به خود کتب مقدس استناد کنند و نه این که برای اثبات نکته دینی به حدیثی از اولیاء متوسل گردند.
به علاوه باید افترا به یکدیگر نزده و هتک حرمت به کسی نکنند، بلکه به عشق، نرمش، و صفا همدیگر را آگاه سازند، آن هم به خاطر جلال خداوند، آبروی شاه و دولت، و خیر و صلاح خودشان...
پس، چرا آنانی که به حقیقت دست یافته اند و آنانی که می خواهند به حقیقت دست یابند از خطا واهمه دارند؟ ما می بینیم که حقیقت راه های تیره و خطرناک خطا را آشکار نموده و همان طور که روشنایی جاهای ظلماتی و پر خطر را روشن می سازد. و همان طور که راه ها هر چقدر تیره تر و خطرناک تر باشند ضرورت روشنایی برای سفر بیشتر می گردد، به همان ترتیب نیز هر چه خطاها ظلماتی تر و دلهره آمیزتر باشند نیاز به استفاده از حقیقت برای کسانی که قصد سفر به بهشت را دارند بیشتر می شود.
ولی برخی معترض اند و می گویند، « این حرف هر چقدر هم که درست باشد، باز، عقل حکم می کند که خطاهای خطرناک را عیان نسازیم تا مگر مردان بی شماری در دام آنها گرفتار نیایند؛ چه، آنان اگر ندانند که خطا چیست مرتکب آن نیز نمی شوند».
جواب می دهم این به صخره ای سنگی در زیر آب می ماند که اگر مردم بر آن واقف نباشند کشتی بسیاری بر آن خورده و از هم متلاشی می گردد؛ ناآگاهی از وجود صخره سنگی در دریا مانع کشتی شکستگی نمی شود، همانطور نیز ناآگاهی از خطا باعث نمی شود کسی بدان برنخورد و جسم و روحش متلاشی نشود. باید دانست که خطا و معصیت در برابر فروغ کلام خداوند همان وضعی را دارد، که ظلمت با روشنایی مشعل زدوده می شود. همان طور که کاه و پوشال در برابر باد بر سر جای نمی ماند، خطا در سر راه بندرگاه بهشت شناخته شده و کتاب ها در این زمینه چاپ شود، که این کار مانعی ایجاد نخواهد کرد بلکه موجب پیشرفت بیشتر خواهد شد...
[اسقفان خیراندیش ممکن است از روحیه ی سازگاری با مذاهب به دلایل متعددی دفاع کنند. از جمله این که] «این امر به رونق تجاری کمک نموده و استفاده آن به خود اعلیحضرت و رعایایشان خواهد رسید. بخصوص اگر بین یهودیان و همه مردم صلح و تفاهم برقرار باشد: در حالی که، در حال حاضر به علت عدم وجود آزادی عقیده و مذهب، آنها مجبور شده اند به جاهای دیگر مهاجرت کنند.»..
بنابراین همان طور که شاه از رعایایش انتظار ندارد که او را از زندگی ساقط سازند، چون مذهبش با آنان یکی نیست؛ برای شاه نیز روا نیست جان رعایای خویش را بگیرد چونکه دینشان مخالف دین اوست. و همان طور که شما نمی خواهید که مردم بر خلاف وجدانتان مذهب دیگری را بر شما تحمیل نمایند، لذا مردم را به زور وادار نسازید که بر خلاف وجدانشان مذهب دیگری بر گزینند. و همان طور که وظیفه رعایاست که با توسل به کلام الهی، شاه و دولت را به راه راست هدایت کنند و نه این که با آتش و شمشیر او را و دولت را از میان براندازند، شاه و دولت نیز مؤظف اند رعایای خود را با کلام الهی ارشاد و به راه درست هدایت نمایند و نه این که آنان را با آتش شمشیر نابود کنند، چنانچه پاپ و مقامات روحانی زیر دستش می آموزند؛ پاپی که امپراتوران و شاهان، و همچنین مردم، مدت بسیار مدیدی نوکر و خدمه اش بوده و در جهت نابودی خودشان و رعایایشان کوشیده اند.

پی نوشت ها :

*- Tracts on Liberty of Conscience and Persecution , Hanserd Knollys Society (London: J.Haddon;1846), pp.17-19 ,24-5 ,28-9, 33-4 ,42 ,50-3, 64 ,68.

منبع: لوفان باومر، فرانکلین؛ (1913)، جریان های اصلی اندیشه غربی، کامبیز گوتن، تهران: حکمت، چاپ سوم.